NaZaNiN jOoN
خــــدایـا عـقیده هــــــایم را … از عـقده هـایم مـصون بـدار …

 

 

چـه اشتباه بـزرگیست ، تـلخ کــردن زندگیمان

برای کسی کــه در دوری ما

شیرین ترین لحظات زندگــیش را سپری میکند …

 

 

 

 

 

نــمی دانم اگــر روزی کوچه علی چپ ،

مشمول طرح ترمیم بافت فـرسوده شود ،

وقتی من و تو پــس از مدت ها ؛

یکدیگر را بر حــسب اتفاق ببینیم !

چه خاکی بر سر خواهیم کرد … ؟

 

 

 

 

خیلی ســخت بــود …

با “ بـغض” نوشتم ولی با “ خــنده ” خــواندی …

 

 

 

 

چرا دوبـاره برمیگردی؟

نبش قبر گـنـاه اسـت “مـومـن”!

بـــــفـــهـــــم… !

 

 

 

رک و پوست کنده بهت بـگم :

” وجود ” داری ،

اما ” بی وجودی ” …

 

 

 

 

دایا دردها از آن بالا کوچک دیـده میشوند

بیا مسائل را رودررو حل کنیم …

 

 

 

 

این روزها شیرهـم حاضرشده با دمش بازی کنند

ولی با دلش نه …

 

 

 

میـبینی ؟؟ من با تو به بزرگترین تناقــض دنیا رسیدم …

دلم برایـت شور میزند اما دسـتم نمک ندارد ...

 

 

 

 

از گریه های امروزم ساده بگذر …

قول شرف میدهم روزی به سادگی به گریه ات بیاندازم …

 

 

 

 

مــن غـم برای خوردن بسیار دارم ،

تو دیگر برایم لقمــه نگیر ..!.

 

 

 

 

دختران بی تقصیرند !

ایـن روزها آدم نمیبینند تا برایـش حوا شوند ...

 

 

 

 

پشت یه ماشین آشغالی نوشته بـود :

واســه هر آشغالی خودت رو کثیف نکن …

 

 

 

 

واسـه ما کــه میگذرہ …

ولی بــه شـما خوش بگذرہ …

 

 

 

 

آدم ها هــم مثل عکس ها با بــزرگ تر کردنشون

دچار اُفـت کیفیت میشن …

 

 

 

 

ای خدا دمــت گرم مارو بفرسـت به مرحله ی بعد دیگه …

این مرحله کــه همـش غوله …

 

 

 

تویی که ادعات میشه همـه دنبالت هستن …

این رو بدون جنس ارزون زیاد مـشتری داره …

 

 

 

 

اینک اعتـراف میکنم :

بى کس وکارشــدم …

اماهنوزمثل تو ، بى همه چیزنشدم …

 

 

 

 

قبول دارم …

همش تقصیر من بود …

حواسم نبود هر خاکی بودنی یه آسفالت شدن هم پشتش داره …

 

 

 

 

دیگر هیچکس بـرایم تو نمی شود !

حتی خودت …

 

 

 

 

بهترین درسی کــه از بـودن با مخاطب خاصم یاد گرفتم ایـنه کـه :

گاهی خیلی از بی خاصیت ها از مخاطب خاص من،با خاصیت ترن …

 

 

 

 

هی جوجه …

وقتی خودم بهت پرو بال میدم،

شک نکن کـه بلدم چــه شکلی پرت رو بچینم …!

حواست رو جمع کن !

 

 

 

 

 

برای خودم متاسفم …

سرم دقیقا به سنگی خورد

کــه روزی آن را برای تو به سینه میزدم …

 

 

 

 

هی لعنتی، بیا با هم بازی کنیــم .

تو بستــه های سـیگارم را بشـمار ،

من هـــم شماره های غـــریبه ی گوشــیت را …

 

 

 

 

 

رهایم کردی که تلخم کنی؟

شرابی شده ام ناب …

حسرتم رابکش …

 

 

 

 

بیـزارم از افرادی کـه صدای عرعر خود را نمی شنوند

درحالیکه گوش های تو را دراز می بینند …

 

 

 

 

توو چقد دلسوزی !

هم دلم روو میسوزونی …

هم دلت واسش میسوزه …

 

 

 

 

دیگـه هیچکس رو بیشتر از کوپنش تحویل نمیگیرم

که مثل تو جوگیر بشن و فکر کنن اوراق بهادارن …

 

 

 

 

گفت دوستت دارم

گفتم دوستت ندارم

این دروغ به آن دروغ در …

 

 

 

 

مرده شور تو و اون عشقت رو ببرن …

کـه همه واسه عشقشون ” گل ” میچینن ،

ولی تو تنها چیزی که واسه من چیدی ” صغری کبری” بود !

 

 

 

 

دیگه گذشت روزهایی که میگفتن از هر دست بدی از همون دست میگیری ...

این روزها از هر دستی که بدی از همون دست بدهکار میشی …

 

 

 

 

 

عشق نـه پول میخواد ،نـه خوشگلى، نـه ماشین، نـه هیچى دیگه …

فقط ۲تا آدم میخواد …

تاکید مـیکنم : آدددددددددددددددم …

 

 

 

 

دایا …

یه نگاه به خط تولید آدم سازیت بنداز!

این آدمایی که ساختی، خیلیاشون “ دل” ندارن …

 

 

 

 

آخرین حرفــــم ،

آمار دیروز و امروزت را گرفتم …

متوجه شدم تو فقط برای مدتی خودت را به هر کسی که بخواهد اجاره میدهی …

با مفهوم عشق اصلا آشنا نیستی …

شرمنده …

باز هم تقصیر من بود …

نباید کسی را بخاطر چیزی که از آن اطلاعی نداشت بازخواست میکردم …

 

 

 

 

 

یه میز هرچقدرم کــه گرون قیمت و شیک و سلطنتی باشه

اگه چهارتا پایه اش مـثل هـم و یه اندازه نباشن میز نمیشه …

همیشه دنبال کسی باش کــه پایه ات باشه !

 

 

 

 

لیاقت میخواهد بودن در شعرهای دختری که با تمام عشقش نبودنت را اشک میریزد،

تعجب نکن!

در بی لیاقتی تو شکی نیست …

اینجا دلیل بودنت میان بغض هایم خریت خودم است نه لیاقت تو !...

 

 

 

 

 

زمستان بود و هوا سرد بود …

کلاغی غدا نداشت تا به بچه هایش بدهد …

گوشت تنش را میکند و به بچه هایش میداد …

زمستان تمام شد و کلاغ مــُرد …

اما بچه هایش زنده ماندند و گفتند :

خوب شد که مــُرد ، راحت شدیم از این غذای تکراری …

این است واقیت تلخ روزگار و واقعیت تلخ بین من و تو ...



نظرات شما عزیزان:

امید@@
ساعت22:50---22 فروردين 1392
در گرفتن انواع جن.نوشتن طلسم و دعا در خدمتیم

امیر مهدی
ساعت15:14---16 فروردين 1392
روزی مجنون از میان سجاده مرد نماز گذاری عبور کرد ....

مرد گفت هی ! مگر نمیبینی که با معشوق خود راز و نیاز میکنم ؟

مجنون گفت :

من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم

تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: <-TagName->
چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,4:46به قلم: نازنین جوون ™